اولین شعر پسرم....
چند روز پیش دیدم پسرم مشغول گفتن چند جمله نسبتا" نا مفهوم ولی با نظم و قافیه!!! بود... و قناریا دور سرش جمع بودن و
من هم ذهنم مشغول بود که آخه این وروجک چی داره میگه؟ که حتی من مامان هم نمیتونم متوجه شم
خلاصه یه روز که داشتم براش شعر میخوندم دیدم پسرم با همون جملات داره با من همراهی میکنه!!
واااای بازم ذوق زده شدم و کلی خوشحال ....
اینم از شعر پسرم:
دو دد هوا دد بابا دد
و حالا شعر ما به همراه مامان :
یه توپ دارم قلقلیه ( آیین : دو دد )
سرخ و سفید و آبیه
میزنم زمین هوا میره
(آیین هوا دد ) نمیدونی تا کجا میره من این توپ و نداشتم مشقامو
خوب نوشتم
بابا به من عیدی داد ( آیین : بابا دد )
یه توپ قلقلی داد!!!!!!
به همین بهانه کوچک باز هم تمام وجودم از شیرینی حضورت سرشار شد...
چه خوب که هستی!